پنج روایت از ایستادن کنار مردم تا آخرین نفس
گروه سلامت خبرگزاری مهر – محمد رضازاده: تهران هنوز بوی دود میدهد. روزها از آخرین حمله موشکی میگذرد اما نه خاکسترها سرد شدهاند، نه دلهایی که در این دوازده روز، عزیزی را از دست دادند.
جنگ، تنها به مراکز نظامی محدود نشد. به اتاقهای انتظار مطبها رسید، به راهروهای بیمارستانها، به خانههایی که دیگر پنجره ندارند. و در میانه این ویرانی، پنج نام ماندگار شدند؛ پنج پزشک که نه با لباس رزم، بلکه با روپوش سفید، کنار مردم ایستادند.
اولین نام، دکتر محمدحسین عزیزی است؛ متخصص گوش، حلق و بینی. آن روز در میدان تجریش، وقت زیادی نداشت. شاید قرار بود به مطبش برود یا بیمار منتظرش بود. تلفنش هنوز در دستش بود، وقتی انفجار آمد. شاهدان میگویند که لبخند روی لب داشت. شاید آخرین حرفش با یکی از عزیزانش بود. شاید قول داده بود که زود برمیگردد. اما نرسید.
رایان را از آغوش مادرش جدا نکردیم
در خانهای در جنوب شهر، سکوتی مرگبار همه چیز را در خود بلعید. دکتر زهره رسولی، متخصص زنان و زایمان، در کنار همسر و نوزاد دوماههاش، رایان قاسمیان، به خانه پدری رفته بود. خانه، پناهگاهشان بود. هیچکس فکر نمیکرد آتش جنگ، اینقدر بیپروا باشد.
وقتی امدادگران رسیدند، مادر، کودک را محکم در آغوش گرفته بود. گویی حتی مرگ هم نتوانسته بود آن پیوند را جدا کند. پدرش، در مراسم تشییع گفت: «رایان را از آغوش مادرش جدا نکردیم. همانطور کنار هم دفنشان کردیم.»
حتی دیوارها هم تاب نیاوردند
در خانه دیگری، دکتر مرضیه عسگری، فوقتخصص نوزادان، پس از شیفتی طولانی در بیمارستان، به خانه برگشته بود. خانه، جایی که باید امنترین نقطه زندگی باشد. اما آن شب، حتی دیوارها هم تاب نیاوردند.
او از همان دوران دانشجویی، به نوزادان نارس علاقه داشت. شبها در بخش مراقبتهای ویژه میماند تا صدای گریهی کوچکی را بشنود که امید را فریاد میزد. صدای خودش، اما خاموش شد.
بیماران نیازمند را رایگان ویزیت میکرد
در غرب تهران، تروری خاموش خانهای را نشانه گرفت. دکتر مریم حجاری دوابسری، دندانپزشک جوان و پرتلاش، به همراه همسرش دکتر عبدالحمید مینوچهر، دانشمند هستهای، در خانهشان ترور شدند.
آن خانه، سالها با عشق ساخته شده بود. میگویند مریم حتی در روزهای پرتنش، بیماران نیازمند را رایگان ویزیت میکرد. میگفت: «اگر نتونیم درد رو از مردم کم کنیم، برای چی درس خوندیم؟»
کسی که تا آخرین لحظه، سوگندنامهاش را زندگی کرد
اما شاید تلخترین تصویر، از دکتر داوود شیروانی بروجنی باشد؛ پزشک زندان اوین. روز دوشنبه، درست هنگام حمله موشکی به زندان، او در حال معاینه یک زندانی بود. هیچکس از آنجا زنده بیرون نیامد. نه او، نه بیمارش. وقتی آواربرداری شروع شد، فقط گوشی پزشکیاش باقی مانده بود. کسی که تا آخرین لحظه، سوگندنامهاش را زندگی کرد.
مرخصیها لغو شد، اما کسی گلایه نکرد
رئیس سازمان نظام پزشکی، دکتر محمد رئیسزاده، در گفتوگویی ضمن اعلام این اخبار، تأکید کرد که دو مطب دیگر نیز در غرب تهران بهطور کامل تخریب شدهاند. یکی مربوط به یک دندانپزشک و دیگری پزشک عمومی. اما آنچه این روزها را متفاوت کرد، حضور بیچشمداشت هزاران عضو کادر درمان در مراکز پزشکی بود. مرخصیها لغو شد، اما کسی گلایه نکرد. تعطیلی ادارات اعلام شد، اما چراغ اتاقهای درمان روشن ماند.
او گفت: «این پنج پزشک شهید، فقط اسامی یک فهرست نیستند. نماد ایستادگیاند. کنار مردم ماندند، در کوچههایی که موشک بارید، در خانههایی که امن نبود، و در اتاقهایی که به جای صلح، بوی خون گرفت.»
در این ۱۲ روز، ۶۲۷ نفر از مردم ایران، از کودکان و زنان تا مدافعان وطن، به شهادت رسیدند. اما در میان آنها، این پنج نفر، لباسی دیگر به تن داشتند؛ نه یونیفورم نظامی، بلکه روپوشی که نشانه پزشک بودن است.
پزشکانی که رفتند، اما هنوز در حافظه این شهر زندهاند. در مطبهایی که دیگر نیست، در اتاقهای انتظار بیمارانی که برنگشتند، در لبخند مادرانی که قرار بود با کمکشان زایمان کنند، و در صدای نوزادانی که دیگر گریه نمیکنند.
و اینجا، در میانه جنگ و ویرانی، یادشان میماند؛ نه فقط برای آنچه که از دست دادیم، بلکه برای آنچه که هنوز ایستادهایم: انسانیت، تعهد، و ماندن در کنار مردم، تا آخرین نفس.
منبع خبرگزاری مهر